Tag Archives for گلادیاتور
دنیای وارکرافت – جلد سوم
روز بعد ریگار که قصد دارد یک تارن را جایگزین والیرا کند، به تاندربلاف (پایتخت تارنها) عازم میشود و لوگوش و برول را با خود میبرد. برول به والیرا قول میدهد که برای آزاد کردن او خواهند آمد. ولی والیرا فکر میکند که بیشتر احتمال دارد خودش فرار کند و برای نجات دادن آن دو بیاید. حین سفر با بالن، برول به لوگوش میگوید که در تاندربلاف چشمههای جوشانی وجود دارد که در آنجا از مردگان پیام دریافت میشود و شاید رفتن به آنجا کمک کند که حافظه لوگوش برگردد. برول همچنین میگوید که دختری داشته و والیرا باعث میشود که به یاد او بیافتد… Read More
دنیای وارکرافت – جلد دوم
انسان که تنها عضو زخمی نشده تیم است، به راحتی ارک غول پیکر را نیز میکشد. والیرا به برول میگوید که چون از دست او عصبانی بوده، کمی قبل از شروع نبرد انرژی او را مکیده است (از تواناییهای الفهای خون) و خوشحال است که برول صدمه جدی ندیده است. در این بین ریگار از تیم جدیدش راضی است؛ انسان با وجود فراموشی خاطراتش، مهارت جنگیاش باقی است و رابطه دو الف دارد بهتر میشود. پس برای شرکت در مسابقه از راه هوا به دایرمول (رینگ سرخ) میروند. در مسابقات به دلیل گمنام بودن تیمش، پول خوبی از شرطبندی نصیب ریگار میشود. برول که زود خشمگین میشود و… Read More
دنیای وارکرافت – جلد اول
یک گروه ارک به رهبری ریگار در دوروتار (که وطن ارکها در ساحل شرقی کالیمدور است) برای رسیدن به ارگریمار سفر میکردند. سر راهشان به انسانی برخوردند که با یک کروکولیسک (نوعی کروکودیل بزرگ) برای حفظ جانش میجنگید. دو ارک سر اینکه چه کسی خواهد برد شرطبندی میکردند که ریگار برای اطلاع از اینکه چه میکنند سراغشان آمد. او خیلی زود مجذوب توانایی انسان برای حفاظت از خودش در برابر کروکولیسک شد. سرانجام ریگار خودش کروکولیسک را میکشد و انسان را بیهوش میکند. انسان (که دیگران تصمیم میگیرند به خاطر جنگیدنش با کروکودیل «طعمهٔ کروک» صدایش کنند) وقتی بیدار میشود، میبیند که هنوز دچار فراموشی است و به همراه یک دروئید (برول بیرمنتل که الف شب است) و یک دختر (والیرا سنگویرا که الف خون است) در قفس اسیر شده است. آنها به او میگویند که اکنون عضوی از تیم گلادیاتوری آنها است. والیرا و برول به خاطر تنفری که الفهای شب و خون از یکدیگر دارند دعوایشان میشود. بعداً ریگار سر میرسد تا به آنها بگوید … Read More