ماجراهای زاکومی - قسمت چهاردهم

پ.ن : نمیشد حالا از اون کلمات آفریقایی استفاده نمیشد ۲ ساعت من رو بزارن سر کار ؟ :evil:

 Tags: , , , , , , , ,

4 comments

  1. پرهام گفت:

    سلام رضا جان خوبی ! به به عجب وبلاگی داری ها من که خیلی باهاش حال کردم 😉 ! مخصوصا این ماجرای مصور زاکومی خیلی باحاله از قسمت اولش تا اینجا که اماده کردی پشت سرم هم نشستم خوندم خیلی باحال بود دستت درد نکنه ادامش هم بده من که خیلی مشتاقم بفهمم چی می شه 😀 همین الان فیدتو با ایمیلم خوردم ! راستی به منم یه سر بزن خوشحال می شم باهات اشنا شم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *