دنیای وارکرافت – جلد دوازدهم

دنیای وارکرافت جلد 11

لوگوش، برول و والیرا به همراه تارگاس و ویندسور به استورم‌ویند وارد می‌شوند. لوگوش تصمیم گرفته که به طور آشکار وارد قصر شود تا کسی که جای او را غصب کرده، وادار به عکس‌العمل شود. Read More

دنیای وارکرافت – جلد یازدهم

دنیای وارکرافت جلد 11

قهرمانان ما به همراه پادشاه مگنی وارد آیرن‌فورج می‌شوند. والیرا خنجری جادویی را در دست یک انسان می‌بیند و متوجه می‌شود که قصد کشتن لوگوش را دارد. از عقب به انسان حمله می‌کند و معلوم می‌شود که او در واقع یک اژدهای سیاه است Read More

دنیای وارکرافت – جلد دهم

یک گروه از دورف‌های دارک آیرن در ادامه راه به قهرمانان ما حمله می‌کنند. از آن‌ها یک نفر را برای بازجویی زنده نگه می‌دارند. اسیرشان به آن‌ها می‌گوید که دارک آیرن‌ها پل تاندول را از متحدین گرفته‌اند و برادر تارگاس(جالمار) را اسیر کرده‌اند. Read More

دنیای وارکرافت – جلد نهم

زنی که دفعهٔ قبل کسی را برای کشتن لوگوش استخدام کرده بود، باز مقدار زیادی پول به شخصی به نام وندلین سول‌فایر می‌دهد تا لوگوش را بکشد. وندلین می‌داند که زن واقعاً چه کسی است و زن اخطار می‌دهد که در صورت شکست، چهرهٔ واقعی خودش را به او نشان خواهد داد. با توجه به اینکه دشمنان لوگوش از زنده بودن او خبر دارند و می‌خواهند او را بکشند، تارگاس راه زمینی را به لوگوش پیشنهاد می‌کند… Read More

دنیای وارکرافت – جلد هشتم

این بار داستان در استورم‌ویند شروع می‌شود. مردم آمادهٔ استقبال از پادشاه واریان هستند که اسیر بوده و آزادیش خریداری شده است. در غیبتش بولوار فاردراگون و لیدی کاترنا حاکمین واقعی بوده‌اند. (وقتی پادشاه وارد می‌شود، ما خواننده‌ها می‌بینیم که به جز زخم روی صورت، لوگوش کاملاً به پادشاه شباهت دارد). پادشاه تازه وارد، به امور مملکت بی‌اعتنا است و وقت گذراندن با لیدی کاترنا را ترجیح می‌دهد. پسرش متوجه تغییر رفتار او می‌شود. Read More

دنیای وارکرافت – جلد هفتم

این بار سه قهرمان ما از راه دریا به استورم‌ویند سفر می‌کنند. ناگاها با دیدن کشتی خصوصی لیدی جینا به قصد تصاحب گنج یا اسیر گرفتن شخصی مهم، به آن‌ها حمله می‌کنند. Read More

دنیای وارکرافت – جلد ششم

در تلدراسیل، فاندرال از قصد برول برای آزاد کردن والیرا از بردگی و کمک به لوگوش برای به دست آوردن خاطراتش آگاه می‌شود. فاندرال می‌گوید بهتر است در مدتی که برول به دوستانش کمک می‌کند، مجسمه پیش او بماند. لوگوش به فاندرال شک دارد، اما برول اعتماد می‌کند و مجسمه را تحویل می‌دهد… Read More

دنیای وارکرافت – جلد پنجم

نزدیک جنگلِ فربلاگ‌ها، هارپی‌ها به لوگوش و برول حمله می‌کنند. بعد فرود اجباری، فربلاگ‌ها به هارپی‌ها حمله می‌کنند و آن‌ها را فراری می‌دهند. برول به فربلاگ‌ها می‌گوید که دنبال مجسمه‌ای شبیه به یک اژدها آمده‌اند. فربلاگ‌ها، مجسمه را گنج خودشان می‌دانند و با خشم به برول و لوگوش حمله می‌کنند. Read More

دنیای وارکرافت – جلد چهارم

بعد نبرد در هوا با نگهبانان ریگار، لوگوش و برول می‌بینند که هیپوگریفشان (شارپ‌تلون) زخمی شده است. تصمیم می‌گیرند که فعلا به جای رفتن به دنبال والیرا (که از فرارش خبر ندارند) به وارسانگ گولچ بروند، چون نزدیک است و خویشاوندهای برول آنجا هستند. والیرا که کمی دیر به تاندربلاف رسیده و فرار دوستانش را دیده، ورود یک آدمکش سوار بر یک گریفون را می‌بیند و می‌شنود که به دنبال لوگوش است. صبح روز بعد، برول و لوگوش به جنگل اشین‌ویل می‌رسند که وطن الف‌های شب است. ارک‌ها اکنون برای ساختن وطن جدید خود در دوروتار، مقدار زیادی از درخت‌ها را قطع کرده‌اند… Read More

دنیای وارکرافت – جلد سوم

روز بعد ریگار که قصد دارد یک تارن را جایگزین والیرا کند، به تاندربلاف (پایتخت تارن‌ها) عازم می‌شود و لوگوش و برول را با خود می‌برد. برول به والیرا قول می‌دهد که برای آزاد کردن او خواهند آمد. ولی والیرا فکر می‌کند که بیشتر احتمال دارد خودش فرار کند و برای نجات دادن آن دو بیاید. حین سفر با بالن، برول به لوگوش می‌گوید که در تاندربلاف چشمه‌های جوشانی وجود دارد که در آنجا از مردگان پیام دریافت می‌شود و شاید رفتن به آنجا کمک کند که حافظه لوگوش برگردد. برول همچنین می‌گوید که دختری داشته و والیرا باعث می‌شود که به یاد او بیافتد… Read More